جدول جو
جدول جو

معنی بی ذوق - جستجوی لغت در جدول جو

بی ذوق
بی سلیقه، کسی که علاقه و توجه به زیبایی و هنر نداشته باشد
تصویری از بی ذوق
تصویر بی ذوق
فرهنگ فارسی عمید
بی ذوق
(ذَ / ذُو)
مرکّب از: بی + ذوق، بی مزه. (ناظم الاطباء)،
لغت نامه دهخدا
بی ذوق
بیمزه، بی سلیقه
تصویری از بی ذوق
تصویر بی ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
بی ذوق
بدسلیقه، بی استعداد، بی حال، بی دماغ، بی شوروحال، کج سلیقه
متضاد: باذوق، خوش ذوق، ذوقمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی توش
تصویر بی توش
(دخترانه)
همیشه سایه (نگارش کردی: ب توش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
بی هوش، بی حال، بی اختیار، خارج شده از حالت طبیعی، شوریده، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
کندذهن، کندفهم، در پزشکی کسی که در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
تهی دست، تنگدست، آنکه پول ندارد، بدون گرفتن پول، مفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی چون
تصویر بی چون
بی مانند، بی نظیر، بی همتا، از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ / ذُو)
حالت و چگونگی بی ذوق. بیمزگی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
بدون پول بی وجه مجانی، بیچیز تهیدست فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم ذوق
تصویر کم ذوق
بد میچک (میچک ذوق سلیقه) کسی که دارای ذوق اندک باشد بی سلیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
اوزشتان بی جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی زور
تصویر بی زور
ضعیف، کم زور، بی نیرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شوی
تصویر بی شوی
زنی که شوهر ندارد زنی که بی شوهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سود
تصویر بی سود
بدون فایده، بی نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی چون
تصویر بی چون
بی همتا و بی نظیر
فرهنگ لغت هوشیار
بی چششی بی بینشی بیمزگی، بی سلیقگی، عدم قدرت احساس زیباییها مقابل باذوقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی وقت
تصویر بی وقت
بی موقع، نا بهنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی هوا
تصویر بی هوا
بی آگاهی قبلی، بی توجه، بی احتیاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی چون
تصویر بی چون
بی مانند، بی نظیر، خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
((خُ))
بی هوش، بی حال، بی اختیار، بلااراده، شوریده، بیهوده، بی فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
کندذهن، کندفهم، آن که طبیعتاً یا با داروی بیهوشی، حواس خود را از دست داده باشد و درد را احساس نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی نوا
تصویر بی نوا
((نَ))
بی چیز، تهی دست، بی چاره، بی سامان، ناتوان، درمانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
بی جان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی شور
تصویر بی شور
بی علاقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی رمق
تصویر بی رمق
سست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
بی حواس
فرهنگ واژه فارسی سره
بدسلیقگی، کج سلیقگی
متضاد: سلیقه مندی، خوش سلیقگی، بی احساسی، بی حالی، بی دماغی، بی شوروحالی،
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از با شوق
تصویر با شوق
Rapturously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی موقع
تصویر بی موقع
Unseasonable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
Cheerless, Cheerlessly, Deadpan, Humdrum, Joyless, Soulless, Soullessly, Spineless, Spiritless, Spiritlessly, Tepid, Vapid, Vapidly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
Preposterous, Witless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
Thriftless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
Unconscious, Unintelligent
دیکشنری فارسی به انگلیسی